زندگیم ی تو بابا زندگی خودمی .اگه بشنوی میگی زندگی خرس
داروندارم سلام.چقد من گناه دارم که از عشقام دورم.امروز مامانی چنتا چیز جالب گفت مردم از خنده.میگه شما به گنبد مسجد میگی اذون.جالبتر اینکه در قندون که شیشه ای و گرده و قلممبست میگه مثه اذونه چراغ داره. امروز یکم مامانی رو خسته کردی بعد واسه اینکه دلشو بدست بیاری بهش گفتی: ببین رضوان فک کردم تو دماغت پروانه های سبز دارن بال میزنن. وای خدا.عاشقتم.بهت میگم تو زندگیمنی میگه نه خرس.میگی زندگی خرسم.کسوکار خرسم.بشدت به خرس و رنگ سبببببببببببببببببببببببببببزعلاقه مندی.جونم فدات.امروز گفتم داداشی زندگیکیه؟گفتی من.گفتم تو زندگیکی ای؟گفتی خرس. گفتم گوشیو بده مامان گفتی داره جا داداشیمو عوض میکنه. یادش بخیر اونروزی که خرسی رو...
نویسنده :
مامان بوری و خاله ادیث
3:08